هر زمان صحبت از طراحی های اداری می شود ، همه به یاد رنگهای قهوه ای ، کرم و مشکی می افتند با همان مبلمان های منضبط و حال و هوای خشک. اغلب طراحان داخلی اینگونه فضاها نیز ، در تلاشند از این معیار دور نشوند و در طول طراحی آن را حفظ می نمایند.طراحی چهارچوب دارد، اما خلاقیت در آن سقفی ندارد. دست و پای خود را در طراحی نبندید.ذهن خود را رها کنید.خودتان را در فضایی که می خواهید طراحی کنید قرار دهید. نیازهای شما چیست ؟چگونه عملکرد بهتری درآن فضا خواهید داشت؟چه رنگی به شما پویش بالاتری میدهد؟فعالیت های شما در چه بستر حرکتی روان تر خواهد بود؟ کمی ساختار شکنی بد نیست،البته فراموش نکنید این پرواز دادن ذهن ، شما را از کاربری اصلی فضا دور نسازد. ذهن معمارانه خود را تربیت کنید در حیطه ایی که شما برایش تعریف می کنید قدم بزند و خلق کند. برای درک بهتر این مطلب تصاویر قبل و بعد از طراحی یک فضای اداری را مشاهده نمایید تا دریابید چگونه خلاقیت در استفاده از رنگ سبز و بافت چوب، یک فضای قدیمی و سرد را به دفتر کار گرم و دلپذیری بدل نموده
مرا
احاطه کرده اند
در های بسته
جاده های نا تمام
تفنگی روی شقیقه
که دستور رفتن
بندی بر پا
که تمنای بودن
.
.
یک جا بایددست شست
یک جا باید دل کند
پشت بر هر آنچه که خاستنی است
.
.
دست هایم را شسته ام
دلم را
اما چه کنم؟
رنگت از دل …
نمی رود که نمی رود
منبع : http://www.cafeblog.ir
.
..
بویت را باد می آورد
برق چشمانت را هر صبح خورشید
رویت نهفته در ماه
پیچ و تاب موهایت
موج های دریا
وه که چه آرامم می کنند
دوست داشتن شرح ندارد
دلیل هم!
وقتی کسی را دوست داری
دوستش داری
بی هیچ دلیلی
توضیح بیشتر می شود گزافه!
– – – – – – – — – – – – – – – – – – – – – – – – – –
+ این روز ها اگر مشغله هم مجال دهد، حس و حال نوشتن نیست!
منبع : http://www.cafeblog.ir
کلاغ ها
می آیند و می روند
دانه می خورند
غار غار می کنند و پوزخند می زنند
آغوش گشوده ای برایشان
.
نه توان دیدنم هست و
نه پای رفتنم
.
مترسکم سر جالیز شما !
.
.
منبع : http://www.cafeblog.ir
تو فرشته ای
سمبلی از برای زیبایی
چشمانت
تنت
همه و همه
تداعی گر هر چه خوبی است
.
من اما خسته ام
از تو، خودم
از در و دیوار و هرچه هست ….خسته ام
من نیاز مبرم دارم تا بمیرم…
منبع : http://www.cafeblog.ir
.
.
ما را برای رفتن ساخته بودند
روحمان به ماندن عادت نداشت
اگرچه پاها مانده در گل
روحمان اما پر می کشید
برای رفتن
ما اسارت کشیدیم
اما
در آرزوی رفتن
روزگار گذراندیم
دلمان پر میزد برای رفتن اما
اسیر قفس بود
منبع : http://www.cafeblog.ir
این روز ها
دوست داشتن
مسافری بیش نیست
روی لب
سریع می آید و سریع تر می رود
.
قلب ها گریزان
از دوست داشتن
.
عاشقانه ها بوی هوس می دهند
دوستت دارم ها بوی دروغ
ته نگاه عاشق
یک دنیا حرف
هرچیزی اما
جز عشق
و چه حیف!
.
.
دروغ چرا
به احساس نداشته مان می بالیم
– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
+ این روز ها دست هم که یاری نوشتن کند دل ساز ناسازگاری کوک می کند…
++ موسیقی زمینه این پست آهنگ لالایی کاری از گروه نور و از آلبوم آلبا
گروه نور متشکل از چهار خواننده سبک قرون وسطا، یک خواننده کرد و فارسی زبان و مجموعه ای از سازهای ایرانی و کلاسیک اروپایی است که محور اصلی آن، کاربرد مضامین مشترک موسیقایی و فرهنگی غرب و شرق است. متون مذهبی قرون ۹ الی ۱۳ میلادی، اشعار عارفانه مولوی، حافظ و با باطاهر همچنین ترانه های فولکلورکردی، ساختار آوازی این مجموعه را تشکیل می دهند. ضبط این آلبوم در قلعه تاریخی اردشیر بابکان انجام شده است.
منبع : http://www.cafeblog.ir
شاید خیلی دور
شاید خیلی نزدیک
بار ها گفته ام
جاده ها ملاک مناسبی نیستند
برای سنجش فاصله ها
گیرم که تو آن گوشه ی دنیا و من… این گوشه
در آغوشم جا گرفته ای انگار
وقتی هر تصویر و اتفاقی
هر لحظه
فریاد می کند
خاطره ای مشترک را
وقتی روحمان در هم گره خورده
وقتی هر ثانیه وجودت را حس می کنم
فاصله چه معنا می دهد؟
اینجا نیستی
اما شاید بشود گفت نزدیکی
نزدیکتر از نزدیک
و این نزدیکی اگرچه شیرین
اما به غایت کلمه سخت است و جان فرسا…
– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
منبع : http://www.cafeblog.ir
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید : تو بمن گفتی
ازین عشق حذر کن.. .
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن
با تو گفتنم حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
نتوانم ..
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم نرمیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
شاعر : فریدون مشیری
امروز میخوام برم کافی شاپ سر خیابون
یه کار خوبی انجام دادم که واقعا لیاقت جایزه داره
یه فکری به سرم زد که شاید خوشایند خیلی ها از جمله خودم باشه و شایدم ...
اما انجامش دادم ... ( آره )
پیش خودم گفتم چند روزه اومدم اینجا و با نویسنده های جالب با نوع نگاه های متفاوت روبرو شدم , پس چرا من چیزی ننویسم ...
بشرطی که هربازدید کننده ای که این پست و میخونه فارق از آشنایی و
رودربایستی , یک نظر کوچولو بده شاید منم نویسنده خوبی بشم شایدهم ...
خدارو چدیدی ... !؟
حالاکه قراره اینجوری پیش بره بزار بره ...
امروز میخوام برم کافیشاپ سر خیابون اما نگفتم چی میخوام سفارش بدم ... !؟
دونستنش زیاد سخت نیست.
یه فنجان Dubbel ERC سفارش میدم ( دبل کافی اسپرسو رویال ) مثل همیشه
کمتر کافیشاپی و دیدم از این نوع قهوه سرو کنه حتی کمتر آدمی و دیدم تحمل نوشیدنش و داشته باشه , واقعا تلخه و مزش تا ساعت ها توی دهان میمونه .
هرنوع قهوه با هر طعم و عطری که داره واقعا ارزش یک بار امتحان و داره ...
خوب اینم همون کاری که استحقاق جایزه رو داره ...
پ.ن : واقعا کار سختی بود !!! آفرین به همه اونهایی که هروز ساعت ها اینکارو با جون و دل انجام میدادن و میدن.